نویسنده – آزادمردان بختیاری
با همکاری پایگاه فرهنگی شهرستان اندیکا
در ژوئیه 1914 مقارن با مردادماه سال 1293شمسی، دولت اتریش و مجارستان به صربستان اعلان جنگ کرده که به دنبال آن جنگی عالمگیر- جنگ جهانی اول- به راه افتاد که تقریباً تمام کشورهای دنیا را تحت تاثیر قرار داد. این جنگ زمانی آغاز شد که احمد شاه قاجار پادشاه ایران بود. اوضاع آشفته ایران در کنار نابسامانیهای مختلف و مداخلات مهار گسیخته قدرت های خارجی، دولت مشروطه ایران را به دولتی بسیار ضعیف و ورشکسته تبدیل کرده بود. دولت ایران به صراحت اعلام بیطرفی نموده از دولتهای متخاصم در جنگ درخواست کرد بی طرفی ایران را محترم شمرده از تعرض و ورود به خاک ایران خودداری کنند. کشورهای درگیر در جنگ با نادیده گرفتن و بی اعتنایی به موضع رسمی دولت ایران از هر سوی وارد خاک کشور ما شدند. ارتش عثمانی از غرب و شمال غرب، انگلیسی ها از جنوب به داخل میهن ما سرازیر شدند.ارتش روسیه تزاری نیز فعالیت ماموران آلمانی و طرفداران آنها را بهانه قرار داده به گمان اینکه ممکن است در تهران دست به کودتا بزنند، وارد خاک کشور ما شده تا تهران پیشروی کرد.
با نزدیک شدن قوای روس به تهران بسیاری از جمله مستوفی الممالک پیشنهاد انتقال پایتخت را داده و اظهار کردند که شاه به همراه جواهرات سلطنتی و اشیاء گران بها از تهران خارج به قم یا اصفهان رفته تا از گزند آسیب روسها در امان بماند. تحت فشار سفیران کشورهای روس و انگلیس و با وساطت تعدادی از رجال سیاسی، تغییر پایتخت عملی نشد اما بسیاری از اعضای حزب دموکرات ، نیروی مذهبی و ملی مخالف روس و انگلیس تهران را ترک در قم تجمع کرده و در شهر قم تشکّلی به نام «کمیتۀ دفاع ملی» ایجاد کردند. شخصیتهای بسیار سرشناسی مانند: سلیمان میرزا، آیت الله سید حسن مدرّس، ادیب السّلطنه سمیعی، میرزا قاسم خان صوراسرافیل، میرزا محمّد علی فرزین، ابوالحسن خان معاضدالسلطنه پیرنیا، علیخان سیاه كوهی، میرزا سلیمان خان میكده، خان بابا خان شیرازی سردار محیی، علی اكبر خان دهخدا، سردار سعید پسر سردار كل، حاج محمّدتقی شاهرودی، میرزا طاهر تنكابنی و میرزا علی اكبر ساعت ساز در این كمیته عضویت داشتند.
در اصفهان عالم برجسته دینی حاج آقا نورالله اصفهانی به جمع آوري مجاهدين سابق پرداخت تا آنها را به مركز فرستاده،احمد شاه را به اصفهان بياورند. با این فراخوان بسیاری از جوانان مناطق بختیاری،اصفهان و کاشان بسیج شده راه قم در پیش گرفتند تا چنانچه شاه و رجال دینی و سیاسی قصد خروج از تهران را داشتند آنان را همراهی نموده به سلامت به اصفهان آورند.این گروه مسلح مردمی وقتی به قم رسید،« كميته دفاع ملي» تشکیل شده بود پس اختیار فرماندهی خود را به کمیته سپردند. روسها که از تجمع مخالفان خود در قم مطلع گشتند بدون اینکه وارد شهر تهران شوند راه خود را به طرف قم کج کرده تا مخالفان خود را سرکوب و قلع و قم نمایند.کمیته ملی که به پشتیبانی نیروهای رسیده از اصفهان یا همان مجاهدان سابق که در فتح تهران نقش آفرینی کرده بودند، پشتگرم شده بود به فکر مقابله با قشون روس افتاد. در حوالی قم راه را بر نیروهای روسیه بستند با آنها وارد جنگ شدند. فقدان سازماندهی مناسب و نداشتن سلاح و تجهزات کافی سبب گردید علیرغم رشادت و پایمردی ،این نیروها تاب مقاومت نیاورده، پس از درگیرهای پراکنده با دادن تلفاتی چند مجبور به عقب نشینی شدند. شهر قم به تصرف روسها درآمد. اعضای کمیته دفاع ملی و نیروهای تحت امر آنان از روی ناچاری راه اصفهان در پیش گرفتند. روسها نیز در تعقیب آنها به سوی اصفهان تاختند.
قبل از آن روس و انگلیس، ایادی خود در اصفهان را تحریک و تشویق کرده تا با آشفته کردن اوضاع اصفهان، عرصه را بر مخالفان روس و انگلیس تنگ نموده آنان را از شهر بیرون کنند. حضور سواران بختیاری تحت امر ابراهیم خان ضرغام السلطنه و بی بی مریم در اصفهان مانع از آن بود تا طرفداران روس در شهر اصفهان توفیقی حاصل کنند.
با پیوستن بسیاری از خوانین بختیاری به عثمانی و آلمان سرزمین بختیاری برای فعالیت ماموران آلمانی مساعد گشت. با حمایت بختیاریها شوشتر تا اصفهان عرصه فعالیت ماموران آلمانی شد. «جاكوب» مامور برجسته آلمان در معیت تعداد زیادی از جوانان بختیاری به اصقهان رفت تا با كمك كنسول آلمان درآن شهر مقدمات شوريدن بختياريها را فراهم كرده و مناطق جنوبی ایران را برای انگلیسیها و روسها ناامن نماید. در بهار سال 1915 «كاور» نايب كنسول روس در اصفهان ترور شد. چند بار نيز «گراهام» سركنسول انگلستان مورد سوء قصد قرار گرفت. اهالی اصفهان که از حمایت بختیاریها برخوردار بودند اصفهان را برای اتباع دولتهای روس و انگلیس و طرفداران آنها بسیار ناامن کرده بودند و شهر بطور کامل در اختیار آنان بود. طرفدران روس و انگلیس نیز از ترس بختیاری ها به کنجی خزیده در خفا توطئه و دسیسه میکردند.
مامور ورزیده آلمانی «واسموس» نیز از طریق بغداد به پشتکوه و از آنجا خود را به شوشتر رسانده، به تحركاتي دست زد ، با بختياريها از جمله ابراهیم خان ضرغام السلطنه، بی بی مریم و فتحعلی خان سردار معظم ملاقات و گفتگو کرد. یکی از خوانین در شوشتر خانهای در اختیار واسموس گذاشت، تا بتواند فعالیتهای خود را طرح ریزی و عملیاتی کند. وی اعلامیههای ضد انگلیسی ها منتشر کرده، علماء و روحانیون را تشویق و دعوت کرد تا حکم جهاد بر علیه انگلیسیها صادر نمایند. انگلیسیها که از اوضاع پیش آمده ، حمایت بختیاری ها و اهالی شوشتر از آلمانها و فتوای جهاد علماء مبنی بر جنگ یا انگلیسیها ، بشدت نگران بودند ، توان دستگیری آشکار واسموس را در خود ندیدند،بلکه بطور نامحسوس عملیات وی را زیر نظر گرفتند. وقتی ماموران انگلیسی با لباس مبدل و بدون سروصدا قصد کرده بودند ، وی را دستگیر کنند ، واسموس که از این توطئه مطلع شده بود ، قبل از اینکه انگلیسیها دست به اقدامی بزنند ، فرار کرده و به بنادر جنوبی رفت.
با این شرایط قشون روس خود را به اصفهان نزدیک کرد. انگلیسیها نیز دست به کار شده با انعقاد قراردادی با خوانین بختیاری طرفدار خود، مصمم شدند اوضاع بختیاری را به کنترل خود درآورده و امنیت چاههای نفت را تامین کند. کاپیتان نوئل تمام وقت در مناطق بختیاری حضور پیدا کرد تا اوضاع را سامان دهد.
با نزدیک شدن قوای روس به اصفهان، طرفداران آنها جسور و دلیر شده با اعضای کمیته مخالفت و ستیز میکردند . مجاهدان اصفهانی و نیروهای بختیاری مستقر در اصفهان نتوانستند در مقابل روسها ایستادگی کنند پس از دادن تلفاتی شهر اصفهان را تخلیه کردند. اعضای کمیتۀ دفاع ملّی که در شرایط سختی قرار گرفته بودند، دو گروه شدند. یک گروه، روانۀ غرب کشور و کرمانشاه، عدّهای نیز، روانۀ خاک بختیاری شدند. برخی از خوانین، مانند: ابراهیم خان ضرغام السلطنه و بعدها بیبی مریم، به مانند بسیاری از چهرههای سرشناس روحانی و میهنی، به جبهۀ مخالف روس و انگلیس پیوستند و حاضر شدند، ضمن کمک به حکومت ملّی که در کرمانشاه مستقرّ بود؛ به آزادیخواهانی که به خاک بختیاری پناه آوردند، کمک کنند و با نیروهای روسیه که اصفهان را به تصرّف در آورده و در نزدیکی مرزهای بختیاری مستقرّ بودند، بجنگند. به دنبال آن صدها شخصیت و رجال دینی ،و سیاسی و ملی، همینطور کاردار آلمان و اعضای کنسول عثمانی در اصفهان، راه بختیاری در پیش گرفتند تا در پناه کوههای استوار بختیاری و در حمایت از جنگجویانش ، از تعرض قشون روس و انگلیس در امان باشند.
ضرغام السلطنه نیز جمعي سوار زبده به فرماندهي فرزند رشيدش ابوالقاسم خان تجهیز و دژ فرادنبه را به جايگاهی امن برای وطن خواهان و طرفداران آلمان و عثماني تبدیل کرد. وی موفق گردید يك سلسله جنگ چريكي را عليه نيروهاي روس و انگليس تدارك ببیند. مرتضي قليخان نيز در شلمزار به مهاجرين كمك بسيار مينمود.
استعمار پیر انگلیس با تشویق و تطمیع خوانین طرفدار خود کار را مخالفان خود بسیار سخت نمود. با وخيم تر شدن اوضاع ضرغام السلطنه مجبور شد «كاردرف» آلمانی را به همراه فرزند خود با عدهاي سوار روانه سميرم نماید و نامهاي به صولت الدوله قشقایی كه دوست صميمي او بود ، نوشت تا از وي پذيرايي كند.پس از مدتی كاردرف مجبور گردید نقل مکان کرده مجدداً حدود سه ماه در بيابانهاي بختياري زير چادر، مخفي زندگي کند. با پيروزيهايي كه متحدين بدست آوردند عدهاي دیگر ازخوانين بختياري و «بي بي مريم» دختر عموي ضرغام نیز به آلمانها گرايش پيدا كردند. كاردار آلمان«كاردرف»و همراهانش به «سورشجان» محل اقامت بي بي مريم رفته و بيش از يك ماه در آنجا اقامت گزیدند. بی بی مریم علاوه بر قبول ميزبانی بسياري از رجال تحت تعقيب نيروهاي متفقين،پذیرفت در كنار سربازان و وطن پرستان ايراني در مقابل نيروهاي روسيه بجنگد.تعداد افرادی که در این ایام مهمان بی بی مریم بودند به 150 نفر میرسید.
انگلیسی ها که از این موضوع بسیار ناراحت بودند از طریق کاپیتان « نوئل» به غلامحسین خان سردار محتشم ایلخانی ، یوسف خان امیر مجاهد ایل بیگی ، محمدتقی خان امیر جنگ و خسرو خان سردار ظفر اعلام کرد که سورشجان را محاصره کرده به این اوضاع پایان دهند. آنها وظیفه داشتند ضمن سرکوب مخالفان انگلیس مهاجرین داخلی و خارجی که در منزل بی بی مریم پناه گرفته بودند را دستگیر به انگلیسیها تحویل دهند. در عوض شش هزار لیره انگلیسی پاداش دریافت کنند. بی بی مریم که قریب پانصد نفر تفنگچی جمعآوری کرده بود تمام راهها و گردنههای منتهی به سورشجان را بست و سنگربندی نمود. امیر مجاهد نامهای به بی بی مریم نوشت و درخواست کرد تا به اتفاق پنج شش نفر سوار جهت مذاکره به سورشگان بیاید. بی بی مریم با رد این درخواست مواضع خود را مستحکم تر کرده تفنگچی ها و مجاهدینی که در سورشگان حاضر بودند را به حالت آماده باش درآورده و در برج های قلعه به انتظار نشستند. سواران نیز در منازل روستاییان پنهان شده و آماده کارزار شدند. سرشب امیر مجاهد و سردار فاتح با ششصد سوار بطور ناگهانی وارد سورشگان شدند. اما نمیدانستند که در تله افتاده و محاصره شدهاند. نیروهایی بی بی مریم تمام ششصد نفر را گرفته خلع سلاح کردند. امیرمجاهد که دریافته بود شکست فاحشی خورده و تیرش به خطا رفته است. با التماس فراوان و سپردن تعهد سواران خود را آزاد ساخته و تفنگهایشان را تحویل گرفته پی کار خود رفتند.حمله به سورشجان باعث اعتراض شدید کدخدایان ، کلانتران و خوانین جوان بختیاری گردید و اقدام ایلخانی و ایلبیگی را تقبیح و آنان را سرزنش کردند تا جاییکه نزدیک بود یک جنگ داخلی بین بختیاریها رخ دهد. ایلخانی و ایل بیگی که اوضاع را متشنج دیدند ، اعلام کردند که دیگر به سورشجان حمله نخواهند کرد.
علی مردان خان بختیاری(شیرعلی مردون) نیز که در این دوران تنها 23 سال سن داشت، از مخالفان سرسخت روس و انگلیس بود. وی از ماموران آلمانی کمک گرفته نیروهای تحت امر خود را آموزش و سازماندهی داده ،آنها را به کابوسی برای انگلیسیها تبدیل کرد. چندین نوبت در کوهستان و دشت با نیروهای روس و انگلیس جنگیده تلفاتی سنگینی به آنها وارد ساخت. یک بار کنسول انگلیس در بوشهر نیرویی را برای دستگیری وی اعزام کرده بود. این نیروها در تله علی مردان خان افتادند. کنسول بوشهر که اطمینان پیدا کرد علی مردان خان قصد کشتن اسیران جنگی را ندارد، ضمن معرفی خود تلاش کرد تا وی را به دولت انگلیس متمایل و دوست کند. علی مردان خان قاطعانه گفت: آقای کنسول،شما انگلیسیها از سرزمین ما بیرون بروید آنوقت از دوستی دو دولت و دو ملت سخن بگویید.حالا که به کشور ما تجاوز کردهاید و عملیات شما تماماً علیه استقلال ایرانست،کدام دوستی؟(آوانسیان،یادداشت های زندان).
بی بی مریم به همراه گروهی از خوانین جوان مثل فتحعلی خان سردار معظم ، چراغعلی خان و سالار مسعود در معیت ماموران آلمانی به همراه هزار نفر سوار برای تسخیر اصفهان و آزاد سازی آن از دست روسها به سمت اصفهان حرکت کردند.
سواران چراغعلی خان صولت الدوله در یک فرسنگی اصفهان با سالداتهای روسی مواجه شده مجبور به عقب نشینی شدند.. آنگاه سواره نظام روس برای مقابله با کاردوف متوجه نجف آباد شدند. در این محل جنگ نفس گیری روی داد. سپاه بختیاری به سرکردگی بی بی مریم و مصطفی قلی خان پسرش و راهنمایی شارژدافر آلمانی با ۲۰۰ نفر حرکت کرده روستای« عزیز آباد کرون» را تصرف کردند. در نیم فرسنگی عزیر آباد جنگ شروع شد و سه روزه به درازا کشید. بختیاریها رشادتهای زیادی به خرج دادند و مدام روسها را به عقب رانده تا نجف آباد فراری میدادند. روز سوم سپاه روس به دو اراده توپ شیندر مسلح شدند، به بختیاریها تلفات زیادی وارد ساخته آنان را از توان انداختند. مهمات بختیاریها نیز تمام شد.بدون مهمات نتوانستند در مقابل روسها دوام بياورند و عليرغم فداكاري و رشادتهاي فراوان با كشته شدن 58 سوار بختياري، مجبور شدند به سوی« موسی آباد» عقب نشيني کنند.
با این شکست تعدادی از مهاجرین از جمله دیپلماتهای آلمانی خاک بختیاری را ترک کردند. بی بی مریم پسرانش ، علی مردان خان و مصطفی قلی خان را مامور کرد به اتفاق پنجاه سوار بختیاری،ماموران آلمانی را از راه عراق به کرمانشاه برسانند و برای اینکار هزینه فراوانی متحمل شدند. بعدها دولت آلمان درصدد برآمد این هزینه را جبران نماید.
روسها که از این پیروزی سرمست شده بودندروستاي «ورنامخواست» كه متعلق به ضرغام السلطنه بود را مورد حمله قرار دادند. «محمد رحيم خان» پسر ضرغام السلطنه به همراه گروهی از سواران بختیاری به مقابله با روسها پرداخت و در یک نبرد شجاعانه به همراه جمع كثيري از اهالي بي پناه كشته شدند(دانشور علوی ، :170 تا 180). چون سورشجان خالی از سواران بختیاری وفادار به بی بی مریم بود ، کاپیتان نوئل از فرصت استفاده کرده به سردار محتشم ، سردار ظفر و امیر جنگ دستور داد به اتفاق پانصد نفر سوار نیمه شب به سورشجان ریختند ، قلعه را تصرف و بی بی مریم را دستگیر و تبعید ساختند و بیش از بیست هزار تومان از اموال او را غارت کردند. قزاقهای روس نیز خانه بی بی مریم در اصفهان را غارت کرده و تمام اموال ، اسباب و اثاث خانه که بیش از صدهزار تومان قیمت داشتند به یغما بردند. وحید دستگردی که خود مدتی مهمان بی بی مریم در سورشجان و شاهد این رخدادها بود در مجموعه « ره آورد وحید» آورده است: « جای تعجب و خنده است و گریه ، که یک نفر انگلیسی ( کاپیتان نوئل) در مرکز بختیاری بر تمام مردم حکمرانی و تعدی میکند و مثل پادشاه ایران باشد وای....»
سواران بختياري که از طوایف مختلف بختیاری بودند به رهبري ضرغام السلطنه و همراه بي بي مريم و برخي خوانين ديگر بارها با روسها جنگيدند. ضربات سختي به قشون روسيه وارد ساختند. بی بی مریم به خاطر شجاعت هاي بي نظيرش در جنگ با روسها به «سردار مريم» شهرت پیدا کرد. خاطرات آن جنگها هنوز از سوي سالمندان نقل و مقام جنگجويان تجلیل ميشود.
یکی از صدها رزمنده بختیاری که برای مقابله با اشغال گران(روس و انگلیس) خانه و کاشانه خود را ترک گفته به اصفهان رفته تا از کیان میهن خود دفاع کند؛ حفیظ الله بختیاری برادر زاده میرزا امان الله خان بختیاری بود. حفیظ الله جوانی لایق، مومن ،ظلم ستیز، شجاع ، وطن دوست و با سواد بود. او قامتی بلند و رشید داشت و از نظر جوانی و زیبائی در بین مردم روزگار خودش کم نظیر بود.
حفیظ الله پیشتر در سال 1329 قمری برابربا 1286 خورشیدی همراه عمویش میرزا امان الله خان بختیاری در جنگهای مشروطه مشارکت کرده بود و مدت مدیدی در دیار غرب کشور - کرمانشاه و کردستان- با طرفداران محمدعلی میرزا- شاه مخلوع- و قوای سالارالدله جنگیده بود تا از دستاورد ملت ایران که همان مشروطیت بود، پاسداری کند و در سرحدات ایران رشادتها و جوانمردیهای بسیاری ازخود بر جای نهاد.
در نبرد با قوای متجاوز انگلیس و روس صدها رزمنده گمنام بختیاری به شهادت رسیده یا اسیر و مجروح شدند.که در کتب تاریخی بصورت خلاصه نقل شده است بیشترین تلفات در حوالی شهرقم ، جنگ تیران و حمله به ورنامخواست به جنگجویان بختیاری وارد شد. حفیظ الله که تا فبل از این با عمویش میرزا امان الله خان بختیاری در کرمانشاه و در سرحدات آذر بایجان جنگ با روسها را تجربه کرده بود دلیرانه می جنگید و در یکی از این نبردها که در نزدیکی قم به وقوع پیوست، حفیظ الله بختیاری از ناحیه سینه و پا زخمی شده به اسارت نیروهای روسی درآمد. یک ماه بعد اسیران جنگی که شامل تعدادی از مجاهدان اصفهانی و بختیاری بود به بندرهای انزلی و آذربایجان منتقل شده از راه دریای خزر با کشتی، به مملکت روس عزیمت داده شدند. اسیران جنگی در اردوگاهی در نزدیکی شهر مسکو استقرار یافتند. در غربت و تنهایی بدون اینکه کسی از هویت و سرنوشت آنان اطلاعی داشته باشد، ناگوارترین و سخت ترین دوران زندگی خود را تجربه کردند. با بیگاری و تحمل رنج فراوان در اردوگاه روز را به شب میسپردند و آینده خود را به تقدیر سپردند تا چه پیش آید.
از آن سو بستگان و فامیل که در انتظار رسیدن خبری از حفیظ الله لحظه شماری میکردند ، وقتی ناامید شدند در در حزن و اندوهی وصف ناپذیر ، به سوگ نشسته مجلس عزاداری برپا کردند تا پایان داستان زندگی یکی از دلیر ترین فرزندان ایران زمین را واویلا گونه فریاد کنند.
برادرش کربلائی حبیب الله میگفت «روسهای تزاری گاهاً اسرائی را که دارای قوای جسمانی مناسبی بودند به کارهای سخت وا میداشتند. واز هرگونه آزار و اذیت دریغ نمی کردند و اگر میخواهید از جنایات روسها بیشتر بدانید بروید سابقه آنها را از مردم آذر بایجان و تبریز سئوال کنید. او می گفت مقصود روسها از این دخالتهای بی حد وحصرتحت فشار دادن دولت و ملت ایران برای رسیدن به مطامع نامشروع خودشان بود. استعمار انگلیس هم در منطقه مسجد سلیمان بر روی چاههای نفت جاخوش کرده بودند. پدرم را انگلیسیها در یک سانحه مشکوک رانندگی در مسجد سلیمان کشتند. خوانین بختیاری که از اولاد ایلخانی و حاج ایلخانی بودند با دولت احمد شاه و انگلیسیها بر سرتجارت پرسود نفت ساخت و پاخت کرده بودند. ما هم آن موقع بچه های یتیمی بودیم که راه به جائی نداشتیم. وی در ادامه می گوید: با آزاد سازی اسرا ی جنگی حفیظ الله به ایران بازگشت و خود را به سرزمین بختیاری و مسکن طایفهای خود در اندیکا رساند».
بنقل از معمرین در حالی که خانواده و بستگان، حفیظ الله را مرده و در زیر خروارها خاک میپنداشتند ، دوران سخت و طاقت فرسای اسارت بعد از چهارسال رنج و درد و فراق در کشوربیگانه به پایان رسید. بخت با وی یارشد و یک بازرگان ایرانی که به روس رفته بود او را دیده با وساطت و تلاش بسیار اسباب آزادی او وسایرین را فراهم کرد. حفیظ الله که این سالها را به شوق دیدار بستگان و فامیل تحمل کرده بود،با قیافه ای لاغر و نحیف در حالی که کمی میلنگید، بدون توقف راه اندیکا را در پیش گرفته، تا خود را به]بنه جانعلی وندها[که زادگاه و منزل پدرش بود برساند. در آن روز مردم آبادی میبینند از دور یک نفر لنگان لنگان دارد به سمت آنان میآید. یکی از اهالی با گویش محلی گفت: ( حضرات یوکینه که داره ایا) یعنی این دیگر کیست که دارد میآید ؟ اودر حالی که با جسم لاغر و نحیف خود لنگان لنگان راه می رفت. دیگری گفت: شمایل و هیبتش همانند مرحوم حفیظ الله است. یکی دیگر از اهالی فریاد کنان کفت : برادرها چه میگوئید؟ حفیظ الله که در جنگ با روسها کشته شده است. هنگامه غریبی بود ، وقتی نزدیکتر شد، مردم آبادی در بهت و حیرت دریافتند که واقعاً خود حفیظ الله است.!!
تعدادی از اهل و عیال و نزدیکان با دیدن او غش کردند ، کسی باور نمیکرد او زنده باشد. حتی مراسم ختم نیز برایش گرفته بودند. بزرگان فامیل را با خبر ساختند. شوق، هیجان و خوشحالی دیدار حفیظ الله به جشن مفصلی منتهی گردید.به مبارکی این واقعه میمون گوسفندها قربانی کرده ،شاهنامه خوانان شهنامه خوانی کردند، خون سیاوش، کمان آرش و خشم فریدون را به میدان آوردند ایلات و عشایر همجوار،بستگان، خویشان دور و نزدیک گروه گروه به دیدن حفیظ الله میآمدند و ابراز خوشحالی میکردند پدر حفیظ الله که (فیظ الله) نام داشت از همه خوشحال تر بود، نماز شکر بجای آورد و از هیچ بذل و بخششی دریغ نمیکرد.
از حفیظ الله سئوال کردند تا حالا کجا بودی؟ گفت: اسیر روسها، گفتند: روس دیگر کجاست؟ پاسخ داد: روس کشور بزرگی است که به آن شوروی هم میگویند. گفتند: حد فاصل بین کشور ما با آنها چگونه است؟ گفت: از یک ناحیه خشکی و از ناحیه دیگر دریای بزرگی است که به آن بحرخزر میگویند،گفتند: مردمان آن سر زمین چگونه مسلکی دارند؟ گفت: بیشترآنها خدا پرست نیستند وجود خدای سبحان را منکر میشوند، اما گروهی هم مذهبشان دین حضرت مسیح است. گفتند دیگر چه دیدی گفت روسها اسبهای خوبی دارند شهرهای آنها از شهرهای ما آباد تراست! آنها خانه های خوبی دارند ! با ماشین و قطار رفت و آمد میکنند ،کشتیهای غول پیکر برروی دریا دارند. طیاره های بزرگ دارند.گفتند: طیاره دیگر چیست؟ گفت: پرندههای آهنینی هستند که آدمها داخل آنها مینشینند و بعد به هوا پرواز میکنند ، یکی ازروستائیان که این گفته هارا باور نمی کرد از جا برخواست و گفت: هرچه دروغ رو زمینی گفتی باور کردیم اما دروغ بال هوائیت را باور نمیکنیم.(دو سال بعد وقتی یک هواپیمای انگلیسی در آسمان اندیکا پدیدارشد. حفیظ الله گفت: طیاره که گفتم همان است.)
مرحوم حفیظ الله پس از چند سال زندگی با بستگان خود در حالی که از صدمات و جراحات ناشی از جنگ در رنج بوده، جان به جان آفرین تسلیم کرده به دیار باقی شتاف و در واقع به فیض عظمی شهادت رسید، و پیکر این سردار گمنام در روستای علی آباد نعل اشکنان موسری از توابع شهرستان چلگرد استان چهار محال بختیاری به خاک سپرده شد. خدایش بیامرزد
حبیب الله مدملیل – برادر حفیظ الله بختیاری
.
نظرات شما عزیزان: